سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 94/2/6 | 5:58 عصر | نویسنده : Fateme Ta

کنار پنجره یک جفت چشم بارانی

نشسته اند به یک انتظار طولانی


نشسته اند و برای تو شعر می خوانند

تو هیچ از احساسِ من نمی دانی


بگیر از منِ عاشق هوای عشقت را

کلید را نگذارند دست زندانی!


اگر که حال مرا خواستی تصور کن

صدای نی لبکی در هوای طوفانی


اگر چه در قدمت سر به گور خواهم برد

مباد آنکه به تردید،سر بچرخانی


تو پا کشیدی و رفتی خدا به همراهت

خدا به همراهت ای دلیل ویرانی


"احسان افشاری"




تاریخ : شنبه 94/1/29 | 4:36 عصر | نویسنده : Fateme Ta

گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد

هر چه کردم... هر چه آه! انگار آرامم نکرد


روستا از چشم من افتاد ، دیگر مثل قبل

گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد


بی تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد

درد دل با سایه و دیوار آرامم نکرد


خواستم دیگر فراموشت کنم ، اما نشد

خواستم ، اما نشد ، این کار آرامم نکرد


سوختم آنگونه در تب... آه! از مادر بپرس

دستمال تب بُرِ نم دار آرامم نکرد


ذوق شعرم را کجا بردی که بعد از رفتنت

عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد


"زنده یاد نجمه زارع"




تاریخ : دوشنبه 91/10/18 | 1:49 عصر | نویسنده : Fateme Ta


باز هم قلبی به پایم اوفتاد

باز هم چشمی به رویم خیره شد

باز هم درگیر و دار یک نبرد

عشق من بر قلب سردی چیره شد

باز هم از چشمه ی لب های من

تشنه یی سیراب شد ، سیراب شد

باز هم در بستر آغوش من

رهروی در خواب شد ، در خواب شد

بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز

خود نمی دانم چه می جویم در او

عاشقی دیوانه می خواهم که زود

بگذرد از جاه و مال و آبرو

او شراب بوسه می خواهد زمن

من چه گویم قلب پر امید را

او به فکر لذت و غافل که من

طالبم آن لذت جاوید را

من صفای عشق می خواهم از او

تا فدا سازم وجود خویش را

او تنی می خواهد از من آتشین

تا بسوزاند در او تشویش را

او به من می گوید ای آغوش گرم

مست نازم کن که من دیوانه ام

من باو می گویم ای نا آشنا

بگذر از من ، من تو را بیگانه ام

آه از این دل آه از این جام امید

عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

چنگ شد در دست هر بیگانه ای

ای دریغا کس به آوازش نخواند


"فروغ فرخزاد"




تاریخ : شنبه 91/7/8 | 1:19 عصر | نویسنده : Fateme Ta

این روز ها همه پاییز را به هم تبریک می گویند و من هنوز نمی فهمم دیدن روی زرد تو چه تبریکی دارد؟




تاریخ : شنبه 91/7/1 | 11:9 صبح | نویسنده : Fateme Ta

 

امواج زندگی را با آغوش باز پذیرا باش...

حتی اگر تو را به قعر دریا ببرد!

آن ماه که همیشه بر سطح آب می بینی مرده است...jpg

 




تاریخ : یکشنبه 91/4/11 | 10:0 عصر | نویسنده : Fateme Ta

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه ی لیلا نشست

گفت : یا رب از چه خوارم کرده ای ؟

بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟

مرد این بازیچه دیگر نیستم !

این تو و لیلای تو

من نیستم ...!!!

گفت : ای دیوانه لیلایت منم ...

در رگت پنهان و پیدایت منم ...

سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی ...!!!

 




تاریخ : یکشنبه 91/2/3 | 1:19 عصر | نویسنده : Fateme Ta

هی ... نمی دانم ما در این سر دنیا هی عرق می ریزیم و وضعیتمان این است ... و آن ها در آن سر دنیا هی عرق می خورند و وضعیتشان آن است ...

حال نمی دانم تفاوت در عرق است ؟!... یا در خوردن و ریختن آن ... 




تاریخ : شنبه 91/1/26 | 3:28 عصر | نویسنده : Fateme Ta

آزمون خود شناسی

اعتقاد تبتی ها به شناخت درون بسیار جالب است تا جایی که اگر کسی زمان تولد خود را به دقت حتی به ساعت و ثانیه بداند تسلسل روح وی را در کالبد های گذشته و آینده تشخیص خواهند داد .
این یکی از آزمون های دلای لاما ( از کاهنان برجسته آنها ) است .
برای این آزمون زمان بگذارید .
از آن لذت خواهید برد !
دلای لاما توصیه می کند که آنرا بخوانید چرا که برایتان مفید است .

- پاسخ ها روشنگر خواهند بود .
- صادق باشید و پاسخ ها را پیشتر از جواب دادن نبینید .
- ذهن همانند چتر می ماند وقتی خوب کار می کند که کاملا باز شود .
- تقلب نکنید .
- قبل از آغاز آزمون یک آرزو کنید .
- بترتیب به سوال ها جواب دهید .
- فقط 4 سوال پرسیده خواهد شد و اگر قبل از پاسخ جواب ها را ببینید آزمون بخوبی شما را هدایت نخواهد کرد .
- به آرامی پیش بروید و حوصله بخرج دهید .
- یک قلم و کاغذ آماده کنید ، در انتها به پاسخ های داده شده نیاز خواهید داشت .
- این یک پرسشنامه صادقانه است که به چیزهایی درباره واقعیت درونتان خواهد گفت .
- به هر سوال فقط یک پاسخ بدهید .
- اولین چیزی که به ذهنتان خطور می کند بهترین است ، به یاد داشته باشید هیچ کس غیر از خودتان نباید پاسخ ها و نتایج را ببیند .

سوال اول
حیوانات زیر را بترتیب دلخواه مرتب کنید .
گاو ، پلنگ ، گوسفند ، اسب ، خوک

سوال دوم
درباره ی هر کدام کلمه ای بنویسید که آنرا تشریح کند .
سگ ، گربه ، موش ، قهوه ، دریا

سوال سوم
درباره ی کسی فکر کنید که برایتان مهم است و شما را می شناسد و میتوانید او را به رنگی اختصاص دهید .
پاسخ خود را دو بار تکرار نکنید .
زرد ، پرتغالی ، قرمز ، سفید ، سبز

سوال چهارم
یک عدد بنویسید .
روز هفته مورد علاقه خود را بنویسید .

در انتها
مطمئن هستید این پاسخ ها صحیح هستند ؟
باز هم مرور کنید تا مطمئن شوید .

قبل از خواندن جواب ها آرزوی خود را تکرار کنید .

پاسخ ها
گاو پیشرو است .
پلنگ غرور و افتخار است .
گوسفند عشق است .
اسب خانواده است .
خوک پول است .

توصیف شما از سگ شخصیت شماست .
توصیف گربه همان توصیف شریک شماست .
موش توصیف دشمن شماست .
قهوه نگاه شما به میل جنسی است .
دریا زندگی شخصی شما را نشان می دهد .

زرد : کسی که هرگز فراموش نمی کنید .
نارنجی : کسی که شما او را دوست واقعی می دانید .
قرمز : کسی که شما او را واقعا دوست دارید .
سفید : روح دوم شما
سبز : کسی که در لحظات حساس زندگی او را بخاطر خواهید داشت .

0-4 : زندگی شما به تدریج و آرامی رشد خواهد کرد .
5-9 : زندگی شما برابر علاقه شما رشد خواهد کرد .
10-14 : شما تا سه هفته ی دیگر پنج واقعه غیر منتظره خواهید داشت .
15 به بالا : زندگی شما با سرعت بالایی رشد خواهد کرد و آرزوی شما محقق خواهد شد .

باید به تعداد عددی که آرزو کرده اید این پیام را برای افراد بفرستید و آرزوی شما در پایان روزی که دوست داشتید برآورده می شود !
این آنچیزی است که دلای لاما میگفت هزاران سال در لحظه ای برای رسیدن به مفهوم جمله بالا بخوان و بیندیش .

تبتی ها عقیده دارند این پیام را نباید بدور انداخت .
آنها عقیده دارند فرشته عجایب موسوم به مانترا از دستان دارنده ی این پیام پس از 96 ساعت بیرون خواهد آمد و یک موقعیت شگفت انگیز خواهید داشت .

آنها معتقدند دلای لاما راستگوست و اگر کسی به این موضوع اعتقاد ندارد کافیست این پیام را به 5 نفر بدهد تا درستی آنرا درک کند !
چرا که بزودی برایش یک اتفاق جالب و شگفت انگیز رخ خواهد داد !!!




تاریخ : شنبه 91/1/26 | 10:22 صبح | نویسنده : Fateme Ta

پسر در حال دویدن ...


زااااارت ( صدای زمین خوردن )
رفیق پسر : اوه اوه
؟؟؟؟؟؟؟؟ چت شد ؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی ؟؟؟؟؟ ، پاشو ؟؟؟؟! ( شپلخخخخخ " صدای پس گردنی " )
یک رهگذر : چیزی مصرف کردی ؟ یکم کمتر میزدی خب !
یک خانوم جوان رهگذر : ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ !


دختر در حال راه رفتن ...

دوفففففففسک ( زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش )
رفیق دختر : آخ جیگرم خوبی ؟ فدات شم ! الهی بمیرم ! چی شدی تو یهو ؟ وااااااااااای ...
یک رهگذر : دخترم خوبی ؟ فشارت افتاده ؟ میخوای برسونمت د
کتری جایی ؟
یک پسر جوان رهگذر : ای وای خانوم حالتون خوبه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین ، با
این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین !!!!!!چشمک

From : Taknaz.ir 




تاریخ : پنج شنبه 91/1/10 | 8:0 صبح | نویسنده : Fateme Ta

خدایا ؛
گفتم : خسته ام . گفتی : « لا تقنطوا من رحمة الله » ؛ « از رحمت خدا نا امید نشوید . » [ زمر / 53 ]
گفتم : کسی نمی داند در دلم چه می گذرد .
گفتی : « إن الله بین المرء و قلبه ... » ؛ « خدا حائل است میان انسان و قلبش » [ انفال / 26 ]
گفتم : کسی را ندارم . گفتی : « نحن أقرب الیه من حبل الورید » ؛ « ما از رگ گردن به تو نزدیک تریم » [ ق / 16 ]
گفتم : انگار که مرا فراموش کرده اید ؟
گفتی : « فاذکرونی ، اذکرکم ... » ؛ « مرا یاد کنید تا به یاد شما باشم » [ بقره / 152 ]




  • روزنامه
  • مسکن ها
  • کارت شارژ همراه اول