تاریخ : شنبه 94/1/29 | 4:36 عصر | نویسنده : Fateme Ta
گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد
هر چه کردم... هر چه آه! انگار آرامم نکرد
روستا از چشم من افتاد ، دیگر مثل قبل
گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد
بی تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد
درد دل با سایه و دیوار آرامم نکرد
خواستم دیگر فراموشت کنم ، اما نشد
خواستم ، اما نشد ، این کار آرامم نکرد
سوختم آنگونه در تب... آه! از مادر بپرس
دستمال تب بُرِ نم دار آرامم نکرد
ذوق شعرم را کجا بردی که بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
"زنده یاد نجمه زارع"
.: Weblog Themes By Pichak :.