سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 91/1/4 | 12:14 عصر | نویسنده : Fateme Ta

پیاده از کنارت گذشتم ، گفتی : قیمتت چنده خوشگله ؟
سواره از کنارت گذشتم ، گفتی : برو پشت ماشین لباسشویی بشین !
در صف نان نوبتم را گرفتی چون صدایت بلند تر بود
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلند تر بود
زیر باران منتظر تاکسی بودم ، مرا هل دادی و خودت سوار شدی
در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من
در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی
در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی : زهر مار
در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزا هایت فحش مادر و خواهر بود
در پارک بخاطر حضور تو نتوانستم پا هایم را دراز کنم
نتوانستم به استادیوم بیایم چون تو شعارهای آب نکشیده می دادی
من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی
مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی !
تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است
من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام
عاشق که شدم گفتی مادرت باید من را بپسندد
من باید لباس هایت را بشویم و اتو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر ، آقای پدر و ...
وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن گفتی بچه مال مادر است
وقتی خواستی طلاقم بدهی گفتی بچه مال پدر است !!!
اگر مردی هست نشان بده ...

From : Fateme Ebrahimi 




  • روزنامه
  • مسکن ها
  • کارت شارژ همراه اول